آتاتُرک

از امپراتوری رو به زوال تا تولد یک ملت
داستان مصطفی کمال از سالهای پایانی قرن ۱۹ اغاز می‌شود، دورانی که یکی از بزرگ‌ترین امپراتوری‌های جهان در حال فروپاشی بود و از دل آن، یک ملت مدرن در حال سر برآورن بود. داستان ما درباره مصطفی کمال آتاتورک است، مردی که نه تنها ترکیه امروزی را بنا کرد، بلکه با اصلاحات جسورانه‌اش ، مسیر تاریخ منطقه را تغییر داد. در این متن از روزهای آغازین جنبش مشروطه در امپراتوری عثمانی صحبت می‌کنیم، نقش عثمانی‌های جوان و ترک‌های جوان را بررسی می‌کنیم و در نهایت به اصلاحات آتاتورک و شباهت‌های آن با اقدامات رضاخان در ایران می‌پردازیم. 

بخش اول: زمینه‌های تاریخی و زوال امپراتوری عثمانی

امپراتوری عثمانی در قرن نوزدهم دیگر آن غول قدرتمند گذشته نبود. زمانی که قلمرو این امپراتوری از قلب اروپا تا آفریقای شمالی و خاورمیانه گسترده بود، عثمانی‌ها نماد قدرت و شکوه بودند. اما در قرن نوزدهم، شکست‌های پی‌درپی در جنگ‌ها، ضعف اقتصادی، و ناتوانی در همگام شدن با پیشرفت‌های صنعتی و سیاسی غرب، این امپراتوری را به زانو درآورده بود. اروپا در حال تجربه انقلاب صنعتی و تحولات سیاسی عظیم بود، در حالی که عثمانی‌ها هنوز درگیر ساختارهای سنتی و نظام‌های کهنه بودند.

در این میان، روشنفکران و افسران جوان عثمانی که از شکست‌های کشورشان خسته شده بودند، به فکر تغییر افتادند. آن‌ها به غرب نگاه می‌کردند، به فرانسه و انگلستان، جایی که انقلاب‌ها و اصلاحات، دولت‌های مدرن را شکل داده بود. این گروه‌های جوان باور داشتند که برای نجات امپراتوری، باید نظام سیاسی را تغییر داد و مشروطه را به عثمانی آورد؛ نظامی که قدرت سلطان را محدود کند و مجلس و قانون اساسی را جایگزین خودکامگی کند.

بخش دوم: عثمانی‌های جوان و جرقه‌های مشروطه

در دهه ۱۸۶۰، گروهی از روشنفکران و افسران عثمانی، که بعدها به «عثمانی‌های جوان» معروف شدند، شروع به فعالیت کردند. هدف آن‌ها بازگرداندن شکوه امپراتوری بود، اما نه با بازگشت به گذشته، بلکه با الگوبرداری از غرب. آن‌ها می‌خواستند مشروطه‌ای شبیه به آنچه در اروپا دیده بودند برقرار کنند: حکومتی با قانون اساسی، مجلس، و حقوق مدنی. این گروه باور داشت که اسلام همچنان می‌تواند محور وحدت امپراتوری باشد، اما باید با اصلاحات مدرن همراه شود.

در سال ۱۸۷۶، تلاش‌های عثمانی‌های جوان به ثمر نشست. سلطان عبدالحمید دوم تحت فشار این گروه و نخبگان اصلاح‌طلب، فرمان مشروطه را امضا کرد. این لحظه‌ای تاریخی بود: برای اولین بار، امپراتوری عثمانی صاحب قانون اساسی و مجلس شد. اما این پیروزی کوتاه‌مدت بود. عبدالحمید دوم، که از ابتدا با مشروطه موافق نبود، دو سال بعد در ۱۸۷۸ مجلس را منحل کرد و مشروطه را به حالت تعلیق درآورد. او به سبک سلاطین پیشین، قدرت را دوباره در دست گرفت و اصلاح‌طلبان را سرکوب کرد.

این شکست، عثمانی‌های جوان را ناامید نکرد، بلکه آتش اصلاحات را شعله‌ورتر کرد. در سال‌های بعد، نسل جدیدی از فعالان سیاسی ظهور کردند که رویکردی رادیکال‌تر و سکولارتر داشتند. این گروه که به «ترک‌های جوان» معروف شدند، ترکیبی از ترک‌ها، اعراب، یهودیان، و حتی یونانی‌های ساکن امپراتوری بودند. آن‌ها دیگر به اصلاحات تدریجی اعتقادی نداشتند و خواستار تغییرات سریع و عمیق بودند.

بخش سوم: ترک‌های جوان و انقلاب مشروطه ۱۹۰۸

ترک‌های جوان، که هسته اصلی آن‌ها را افسران نظامی و روشنفکران تحصیل‌کرده تشکیل می‌دادند، در اوایل قرن بیستم به نیرویی تعیین‌کننده تبدیل شدند. آن‌ها در سال ۱۸۸۹ کمیته اتحاد و ترقی  را تأسیس کردند، سازمانی که به سرعت به مرکز فعالیت‌های سیاسی و نظامی علیه رژیم عبدالحمید دوم تبدیل شد. این گروه در شهرهای مختلف، از جمله سلونیکا (تسالونیکی امروزی در یونان)، فعالیت‌های مخفی خود را گسترش داد.

در سال ۱۹۰۸، اوضاع به نقطه جوش رسید. شکست‌های نظامی عثمانی در بالکان و فشارهای داخلی، امپراتوری را در آستانه فروپاشی قرار داده بود. گروهی از افسران ترک‌های جوان، از جمله انور بی، در سلونیکا شورش کردند و به سمت استانبول حرکت کردند. این شورش، که به انقلاب مشروطه دوم معروف شد، عبدالحمید دوم را مجبور کرد بار دیگر مشروطه را برقرار کند. مجلس دوباره تشکیل شد و قانون اساسی احیا گردید. اما این بار، ترک‌های جوان قدرت واقعی را در دست داشتند.

با این حال، این تغییرات با مقاومت‌هایی روبه‌رو شد. محافظه‌کاران، درباریان، و گروه‌هایی که از تغییرات سریع هراس داشتند، در سال ۱۹۰۹ کودتایی علیه مشروطه ترتیب دادند. این کودتا شکست خورد و انور بی، یکی از رهبران برجسته ترک‌های جوان، با اشغال استانبول، عبدالحمید دوم را خلع و برادرش، محمد پنجم، را به عنوان سلطان تشریفاتی به تخت نشاند. این لحظه، نقطه عطفی در تاریخ عثمانی بود: قدرت از سلطان به کمیته اتحاد و ترقی منتقل شد.

بخش چهارم: ظهور مصطفی کمال

در این فضای پرتلاطم، ستاره‌ای در حال درخشیدن بود: مصطفی کمال.

او در سال ۱۸۸۱ در سلونیکا، که آن زمان بخشی از امپراتوری عثمانی بود، به دنیا آمد. مصطفی در خانواده‌ای متوسط بزرگ شد و از کودکی استعدادش در ریاضیات باعث شد لقب «کمال» (برتری) را از معلمش دریافت کند. او در مدرسه نظامی تحصیل کرد و به دلیل هوش و توانایی‌هایش، به سرعت در ارتش عثمانی پیشرفت کرد.

مصطفی کمال در دمشق و مقدونیه خدمت کرد و در همین زمان به ترک‌های جوان پیوست. او از همان ابتدا با حضور مستقیم نظامیان در سیاست مخالف بود، دیدگاهی که باعث حسادت برخی رهبران کمیته اتحاد و ترقی، از جمله انور بی، شد. به همین دلیل، کمال برای مدتی از مرکز قدرت دور نگه داشته شد و به مأموریت‌هایی مانند بررسی ارتش فرانسه اعزام گردید!

اما توانایی‌های نظامی کمال غیرقابل انکار بود. در سال ۱۹۱۱، وقتی ایتالیا به لیبی (آخرین قلمرو عثمانی در آفریقا) حمله کرد، کمال به طرابلس اعزام شد و با وجود مجروح شدن از ناحیه چشم، نیروهای عثمانی را در برابر ایتالیایی‌ها هدایت کرد. هرچند عثمانی در نهایت لیبی را در معاهده لوزان ۱۹۱۲ از دست داد، اما شجاعت کمال شهرتش را افزایش داد.

بخش پنجم: جنگ‌های بالکان و گالیپولی

دهه ۱۹۱۰ برای عثمانی دهه‌ای پر از شکست بود. در جنگ‌های بالکان (۱۹۱۲-۱۹۱۳)، عثمانی تقریباً تمام قلمرو خود در اروپا را از دست داد. مصطفی کمال در این جنگ‌ها در گالیپولی و ادرنه خدمت کرد و با وجود شکست کلی عثمانی، نقش او در بازپس‌گیری ادرنه باعث شد نامش بیش از پیش بر سر زبان‌ها بیفتد.

اما نقطه اوج شهرت نظامی کمال در نبرد گالیپولی در سال ۱۹۱۵ بود، در جریان جنگ جهانی اول. عثمانی که به دلیل حمله ناوهای آلمانی تحت پرچم عثمانی به روسیه، وارد جنگ شده بود، با تهدید بزرگی روبه‌رو شد. وینستون چرچیل، فرمانده جوان نیروی دریایی بریتانیا، طرحی برای اشغال گالیپولی و تنگه داردانل داشت تا عثمانی را از جنگ خارج کند. نیم میلیون سرباز متفقین، عمدتاً از استرالیا و نیوزیلند، به گالیپولی حمله کردند.

مصطفی کمال، که فرماندهی نیروهای عثمانی را بر عهده داشت، با استراتژی‌های هوشمندانه و سنگربندی‌های دقیق، مقاومتی جانانه ترتیب داد. نتیجه؟ شکستی فاجعه‌بار برای متفقین با ۲۵۰ هزار کشته و زخمی. این پیروزی کمال را به قهرمانی ملی تبدیل کرد. او سپس در قفقاز علیه روس‌ها جنگید و بندر ترابوزان را آزاد کرد.

بخش ششم: فروپاشی عثمانی و جنگ استقلال

جنگ جهانی اول برای عثمانی فاجعه‌بار بود. در سال ۱۹۱۸، امپراتوری تسلیم شد و معاهده سِور (۱۹۲۰) قلمرو عثمانی را تکه‌تکه کرد. شرق به ارمنستان، جنوب به صورت خود مختار به کردستان، و بخش‌های اروپایی به یونان واگذار شد. استانبول به اشغال متفقین درآمد و سلطان محمد پنجم عملاً تحت کنترل بریتانیا و فرانسه بود.

این تحقیر، جرقه جنگ استقلال را روشن کرد. مصطفی کمال، که حالا به عنوان فرمانده نیروهای باقی‌مانده عثمانی در سامسون مستقر شده بود، جنبش ملی‌گرایانه‌ای را آغاز کرد. او در آنکارا حکومتی موازی تشکیل داد و با حمایت ملی‌گرایان و حتی کمک‌های اتحاد جماهیر شوروی، ارتش آزادی‌بخش را سازماندهی کرد.

کمال در شرق، ارمنستان را عقب راند و در غرب، در نبرد ساکاریا، نیروهای یونانی را شکست داد و ازمیر را بازپس گرفت. این پیروزی‌ها او را به «غازی» (فاتح) تبدیل کرد. در نهایت، در سال ۱۹۲۲، نیروهای کمال استانبول را آزاد کردند و سلطنت عثمانی را ملغی نمودند. در سال ۱۹۲۳، با امضای معاهده لوزان، جمهوری ترکیه تأسیس شد و مصطفی کمال به عنوان اولین رئیس‌جمهور آن انتخاب گردید.

بخش هفتم: اصلاحات آتاتورک و مقایسه با رضاخان

مصطفی کمال، که حالا لقب «آتاتورک» (پدر ترک‌ها) را دریافت کرده بود، مأموریتی بزرگ پیش رو داشت: تبدیل ترکیه به کشوری مدرن و سکولار. او با الهام از غرب، اصلاحاتی گسترده را آغاز کرد:

سکولاریسم و لائیسیته: آتاتورک قانون اساسی سکولاری را تدوین کرد. دادگاه‌های شرعی حذف شدند و قوانین عرفی جایگزین شدند. برخلاف ایران، او کشف حجاب را اجباری نکرد، اما مظاهر مذهبی در نهادهای دولتی ممنوع شد.

اصلاحات فرهنگی: کلاه عثمانی ممنوع و کت و شلوار ترویج شد. رسم‌الخط عربی به لاتین تغییر کرد و نام خانوادگی به سبک غربی رواج یافت.

حقوق زنان: در سال ۱۹۳۴، زنان حق رأی گرفتند و حضور زنان در سیاست، پزشکی، و آموزش افزایش یافت. در زمان مصطفی کمال، تعداد زنان در مجلس ترکیه از بسیاری از کشورهای غربی از جمله آمریکا بیشتر بود! این در حالی بود که در ایران، زنان تا سال ۱۹۶۲ حق رأی نداشتند.

آموزش و سوادآموزی: آتاتورک آموزش سنتی را به نظام مدرن غربی تغییر داد و دانشگاه استانبول را تأسیس کرد. نرخ سواد از ۱۰ درصد به حدود ۲۵ درصد رسید.

اقتصاد و صنعت: او راه‌آهن، صنایع نساجی، فولاد، و خودروسازی را توسعه داد و اولین بانک ترکیه را تأسیس کرد.

مقایسه با رضاخان: رضاخان در ایران نیز اصلاحاتی مشابه انجام داد. او مانند آتاتورک به سکولاریسم و مدرنیزاسیون علاقه داشت. کشف حجاب اجباری در ایران (۱۹۳۶) یکی از تفاوت‌های کلیدی با ترکیه بود، جایی که آتاتورک زنان را در انتخاب حجاب آزاد گذاشت. رضاخان نیز نظام آموزش مدرن را گسترش داد، راه‌آهن سراسری را ساخت، و ارتش را تقویت کرد. اما برخلاف آتاتورک، که حکومتی جمهوری تأسیس کرد، رضاخان سلطنت پهلوی را بنیان گذاشت.

بخش هشتم: میراث آتاتورک

آتاتورک در سال ۱۹۳۸ پس از ۱۵ سال ریاست بر کشور نوپای ترکیه بر اثر سیروز کبدی درگذشت، اما میراث او همچنان در ترکیه زنده است. کمالیسم، که بر ملی‌گرایی، سکولاریسم، و مدرنیزاسیون تأکید دارد، هنوز الهام‌بخش بسیاری است. البته، اصلاحات او مخالفانی نیز داشت، به‌ویژه در میان محافظه‌کاران و گروه‌های مذهبی که تغییرات سریع را تهدیدی برای هویت ترکی-اسلامی می‌دیدند.

آتاتورک ترکیه را از لبه پرتگاه فروپاشی نجات داد و آن را به سوی آینده‌ای مدرن هدایت کرد. اما این سوال باقی می‌ماند: آیا تغییرات او بیش از حد سریع بودند؟ آیا تعادل بین سنت و مدرنیته حفظ شد؟ این‌ها پرسش‌هایی هستند که هنوز در ترکیه مورد بحث قرار می‌گیرند.

داستان مصطفی کمال آتاتورک، داستان مردی است که با اراده‌ای آهنین، ملتی را از خاکستر امپراتوری فروپاشیده عثمانی بازسازی کرد. از جنبش عثمانی‌های جوان تا انقلاب مشروطه، از نبردهای گالیپولی تا تأسیس جمهوری ترکیه، او نمادی از تحول و اراده بود. اصلاحات او، اگرچه جنجالی، ترکیه را به کشوری مدرن تبدیل کرد و الهام‌بخش رهبرانی مانند رضاخان در ایران شد.

Comments

Popular posts from this blog

ما نمردیم پس پیروزیم

ستمِ درونی شده