شناخت شاهزاده از روی دشمنانش
هربار که شاهزاده رضا پهلوی حرکتی میکنه و هرچقدر فعالیت های ایشون قویتر و منسجم تر میشه به همون میزان جیغ های بنفش مخالفان هم بلندتر میشه
هرچقدر اثر و قدرت حرکت شاهزاده بیشتر، این عربده ها گوش خراش تر ، و به نظر میرسه بعد از نشست "اتحاد برای ایران" در مونیخ، خشم مخالفان دیگه انتها نداره.
موضوعی که این روزها تو فضای سیاسی ایران خیلی پررنگه و میتونه ما رو به درک بهتری از آرزوها و خواستای واقعی مردم ایران برسونه.
میخوام درباره راههای شناخت یه جریان سیاسی حرف بزنم، بهخصوص از یه زاویه که شاید کمتر بهش توجه شده: شناخت از روی دشمناش.
تو فرهنگ خودمون، یه ضربالمثل معروف داریم که میگه:
«تو اول بگو با کیان دوستی
من انگه بگویم که تو کیستی»
این حرف ساده، ولی عمیق، به ما یاد میده که برای شناختن یه نفر یا یه گروه، میتونیم به دوستاش و کسایی که باهاشن نگاه کنیم. اما تو دنیای سیاست، که پر از پیچیدگی و تضاده، یه راه دیگه هم هست که یه جورایی شبیه برهان خلفه. این روش به ما میگه:
برای شناخت یه جریان سیاسی ، ببین دشمناش کیا هستن.
کیا باهاش مخالفت میکنن؟ کیا از بودنش احساس خطر میکنن؟ و چرا این دشمنیها شکل گرفته؟
حالا فرض کن یه جبهه سیاسی تو ایران هست که دشمناش از همه جور آدم و گروهیان، انگار هیچ ربطی به هم ندارن. از یه طرف، جمهوری اسلامی با همه جناحهاش – از اصولگراها بگیر تا اصلاحطلبا، گذارطلبا و ملیمذهبیها – جلوی این جبهه وایستادن.
از طرف دیگه، گروههای چپ و مارکسیست، سازمان مجاهدین خلق، و حتی گروههای woke و جداییطلب هم با این جبهه عناد دارن. اما چه چیزی این گروههای جورواجور رو به هم وصل میکنه: مخالفت با شاهزاده رضا پهلوی!
حرکتی به نام حامیان شاهزاده همون جبههایه که دور طرفدارای شاهزاده رضا پهلوی شکل گرفته. جبههای که هیچ همپیمان سیاسی قویای بین گروههای سازمانیافته نداره و فقط و فقط به پشتوانه مردم ایران سر پاست. حالا چرا این جبهه اینقدر زیر فشاره؟ چرا این همه گروه جورواجور، از آخوند و ملیمذهبی گرفته تا چپ و جداییطلب، علیهش شدن؟ تو ادامه حرفام، قراره به این سؤال جواب بدم و نشون بدم که این دشمنیها خودشون دلیل محکمیان برای اصالت و قدرت این جبهه.
فصل مشترک دشمنان
بیا یه نگاه دقیقتر به دشمنای این جبهه بندازیم و ببینیم چرا اینقدر باهاش مشکل دارن. هر کدوم از این گروهها به یه دلیل خاص با شاهزاده رضا پهلوی و طرفداراش مخالفن، ولی تهش همه اینا به سه تا ارزش اصلی برمیگرده: ملیگرایی، سکولاریسم، و مردمسالاری.
_ گروههای woke و جداییطلب: اینا با شاهزاده رضا پهلوی مشکل دارن چون حضورش باعث میشه ملیگراها متحد بشن( دقیقا همون نقشی که یک شاه مشروطه داره). شاهزاده، بهعنوان یه نماد از وحدت ملی و حفظ خاک ایران، آرزوی تجزیهطلبا رو به باد میده. اون روی یه ایران یکپارچه و هویت ملی ایرانی تأکید داره، و این چیزیه که مستقیم با هدفای کسایی که میخوان ایران رو تکهتکه کنن، جور درنمیاد. اونا میدونن جبههای که شاهزاده روش تأثیر داره، با حمایت مردم، نمیذاره ایران از هم بپاشه.
_ آخوند و ملیمذهبی: آخوندا و ملیمذهبیها با شاهزاده مشکل دارن چون شاهزاده یعنی سکولاریسم. اون نماینده جریانیه که میگه دین باید برگرده به جای اصلیش، یعنی خونهها و دلهای مردم، نه اینکه وسیلهای باشه برای اداره مملکت و چاپیدن مردم. این دیدگاه برای کسایی که سالهاست از دین برای نگهداشتن قدرت سیاسی و منافعشون استفاده کردن، یه تهدید بزرگه. ملیمذهبیها هم که یه جور ترکیبی از اسلام و ملیگرایی رو دنبال میکنن، نمیتونن با جریانی که میگه دین و سیاست باید کامل از هم جدا باشن، کنار بیان.
_ چپ و مجاهدین خلق: گروههای چپ و مارکسیست و سازمان مجاهدین خلق هم با شاهزاده مخالفن چون شاهزاده یعنی مردمسالاری واقعی. جبههای که شاهزاده نمایندهشه، دنبال اینه که به شخصپرستی و ایدئولوژیهای تحمیلی پایان بده این یکی از پرتکرارترین حرفهای شاهزاده است. این جبهه میخواد قدرت دست مردم باشه، نه یه گروه خاص یا یه رهبر. این برای گروههایی که سالهاست دنبال تحمیل عقایدشون یا پرستیدن رهبرانشون بودن، قابل تحمل نیست.
این همه دشمن جورواجور یه جور پارادوکس جالب درست کرده. چطور ممکنه یه جبهه سیاسی این همه گروه متضاد رو علیه خودش متحد کنه؟ جوابش سادست: این جبهه، با رهبری شاهزاده رضا پهلوی، چیزی رو نمایندگی میکنه که هیچکدوم از این گروهها نمیتونن تحملش کنن: صدای واقعی مردم ایران.
مردم طرفدار شاهزاده رضا پهلوی، برخلاف گروههای سیاسی دیگه، نه پشتیبانی احزاب قوی رو دارن، نه پول هنگفت، و نه تبلیغات رسانهای مثل BBC و DW یا رادیو فردا. حتی خیلی وقتا از داشتن تریبون رسمی هم محرومن. ولی چیزی که این جبهه رو سرپا نگه داشته، حمایت مردمیه که از هر قشری تو ایران – از کارگر و معلم بگیر تا دانشجو و روشنفکر – دور هم جمع شدن و رسانه اشون حسابهای کاربری چند ده تاییشون تو X و اینستاگرام و یوتیوبه .
این جبهه نه با ایدئولوژیهای پیچیده، بلکه با خواستای ساده و انسانی شکل گرفته: آزادی، دموکراسی، عدالت، و نگهداشتن یه ایران یکپارچه.
این جبهه به جای تکیه به گروههای سیاسی سازمانیافته، به مردمی تکیه داره که از سالها سرکوب، فساد، و سوءمدیریت خسته شدن. مردمی که تو اعتراضات خیابونی، از آبان ۹۸ تا خیزش ۱۴۰۱، نشون دادن دیگه تحمل وضع موجود رو ندارن. شاهزاده رضا پهلوی، بهعنوان نماد این جبهه، صدها بار گفته که دنبال قدرت شخصی نیست، بلکه میخواد قدرت رو به مردم برگردونه. اون بارها گفته هدفش احیای سلطنت نیست، بلکه درست کردن یه بستر برای دموکراسی و انتخاب آزاد مردم ایرانه.
چرا این جبهه ، خطرناک دیده میشه؟
شاید براتون سؤال باشه که چرا این جبهه اینقدر برای گروههای مختلف خطرناکه؟ جوابش تو ماهیتشه. جبههای که با رهبری شاهزاده رضا پهلوی شکل گرفته، نماینده ارزشهاییه که برای هر کدوم از این گروهها یه تهدید بزرگه. ملیگرایی این جبهه، تجزیهطلبا رو ناکام میذاره. سکولاریسمش، قدرت سیاسی آخوندا و ملیمذهبیها رو به خطر میندازه. مردمسالاریش، آرزوی شخصپرستی و ایدئولوژیهای تحمیلی چپها و مجاهدین رو نابود میکنه.
این جبهه، چون پیامی ساده و شفاف داره – ملیگرایی، سکولاریسم، و مردمسالاری – برای هر گروهی که دنبال انحصار قدرت یا تحمیل عقایدشه، خطرناکه. این جبهه به جای شعارای گنده و غیرواقعی، دنبال اینه که یه فضایی درست کنه که توش مردم ایران خودشون سرنوشتشون رو تعیین کنن. و این دقیقاً همون چیزیه که دشمنای این جبهه ازش میترسن.
اما بزرگترین خطر شاهزاده برای همه این گروهها یک چیزه؛
مردم! این حمایت روزافزون از شاهزاده است که بیشترین دشمنی رو باهاش بین این گروههای مارکسیست و اسلامی ایجاد کرده
حرف آخر: مخالفت با شاهزاده رضا پهلوی، چیزیه که همه این گروههای جورواجور رو به هم وصل میکنه. ولی همین دشمنی، خودش نشون میده که جبههای که اون نمایندگی میکنه، چقدر قویه و اصیله. جبههای که با تکیه بر ملیگرایی، سکولاریسم، و مردمسالاری، فقط یه حامی واقعی داره: مردم ایران. این جبهه، نه با کمک گروههای سیاسی سازمانیافته، بلکه با حمایت مردمی که دنبال آزادی و عدالتن، راهش رو ادامه میده.
Comments
Post a Comment