شاهزاده ؛ هووی اصلح طلبان
دموکراسی، محصول اراده "دموکرات"هاست، نه کالایی وارداتی.
دموکراسی "آوردنی" نیست. مردمسالاری یک مفهوم وارداتی نیست که بتوان با پول، زور یا ارتشهای عظیم آن را به یک کشور "آورد". دموکراسی "شدنی" است، یعنی باید از دل جامعه و با آگاهی و اراده مردم آن جامعه ساخته شود. تجربههای تلخ تاریخی، مانند تلاشهای ناکام آمریکا در عراق و افغانستان، نشان داده است که حتی چند تریلیون دلار هزینه و بزرگترین ارتشهای دنیا هم نمیتوانند دموکراسی را به مردمی که آماده پذیرش آن نیستند، تحمیل کنند. این کشورها به جای دموکراسی، گرفتار هرجومرج، فساد و دیکتاتوریهای جدید شدند. چرا؟ زیرا دموکراسی نیازمند مردمی است که فرهنگ و باور دموکراتیک داشته باشند.
امریکا حکومت را از ملا عمر گرفت و دو دهه بعد و چند ترلیون دلار بعد با تحمل هزاران کشته آن را به ملا هبت الله تحویل داد و بین آن عمر و این هبت الله این مردم فلک زده افغانستان بودند که آواره ایران و پاکستان شده و کرور کرور در بمب گزاریهای انتحاری مردند و دست آخرهم تحقیر شده و زخمی به همانجایی برگشتند که بیست سال پیش سراب دموکراسی به آن "وارد" شد
این شهروندان دموکرات هستند که حکومت دموکراتیک را میسازند، نه برعکس!
حالا بیایید در این بستر، جیغهای بنفش مخالفان بیمنطق شاهزاده رضا پهلوی، یا همان "اصحاب و ارباب عقده پهلوی" را موشکافانه بررسی کنیم. این گروه مدام هشدار میدهند که شاهزاده میخواهد دیکتاتوری مطلقه را به ایران بازگرداند. اما آیا این ادعاها پشتوانه منطقی دارد؟ بیایید یکبار برای همیشه این موضوع را روشن کنیم.
هر انسان منصف و منطقی اذعان دارد که نظام جمهوری اسلامی، هرچه باشد، دموکراتیک نیست. ساختار مبتنی بر ولایت فقیه، که قدرت را در دست یک فرد غیرمنتخب متمرکز کرده، با بدیهی ترین اصول دموکراسی در تضاد است. حالا که نشانههای فروپاشی این نظام در افق دیده میشود، پرسش این است که با در افق بودن براندازی، چه آیندهای در انتظار ایران است؟ آیا در این لحظه ما ایرانیها دموکرات هستیم یا خیر؟
سناریوی اول: اگر مردم ایران دموکرات نباشند
اگر فرض کنیم که مردم ایران دموکرات نیستند، یعنی فاقد فرهنگ و آگاهی لازم برای زیستن در یک نظام دموکراتیکاند، در این صورت انتظار دموکراسی امری خیالی و رویاپردازانه خواهد بود.
تجربه انقلاب ۵۷ نمونهای روشن از این سناریوست. مردم ایران، با شور انقلابی و به امید آزادی و عدالت، در یک فرایند به ظاهر دموکراتیک به نام همه پرسی به استقبال نظامی رفتند که به سرعت به دیکتاتوری تبدیل شد. چرا این اتفاق افتاد؟ شاید به این دلیل که اکثریت جامعه، با وجود شجاعت و آرمانخواهی، درک درستی از سازوکارهای دموکراتیک نداشتند و مثل "جنزدهها" با دست خودشان گرفتار دیکتاتوری شدند.
این تجربه در کشورهای دیگر نیز تکرار شده است. در عراق و افغانستان، پس از سرنگونی رژیمهای پیشین، تلاش برای تحمیل دموکراسی از بیرون به شکست انجامید. چرا؟ زیرا جامعهای که فاقد فرهنگ دموکراتیک باشد، نمیتواند ساختارهای دموکراتیک را حفظ کند. حتی در ایران، فرایندهایی ظاهراً دموکراتیک مانند انتخابات ریاستجمهوری، در چارچوب یک ساختار دیکتاتوری مانند ولایت فقیه، به چیزی جز یک "افتضاح به تمام معنا" منجر نشده است. این نشان میدهد که دموکراسی تصنعی نهتنها بیفایده است، بلکه میتواند به بیاعتمادی مردم به این مفهوم منجر شود.
اگر مردم ایران دموکرات نباشند، انتظار اینکه یک فرد یا گروه دموکرات به قدرت برسد، خیالی باطل است. در چنین جامعهای، خطر بازگشت به دیکتاتوری، چه از نوع مذهبی و چه سکولار، بسیار بالاست. چه شاهزاده دیکتاتور باشد و چه نباشد، نتیجه غیردموکراتیک خواهد بود.
سناریوی دوم: اگر مردم ایران دموکرات باشند
_ حال فرض کنیم که مردم ایران دموکرات هستند، یعنی آگاهی و اراده لازم برای زیستن در یک نظام دموکراتیک را دارند. در این صورت، چگونه ممکن است با حضور شهروندان دموکرات، یک فرد غیر دموکرات به قدرت برسد؟ پاسخ ساده است: در یک جامعه دموکرات، چنین امری غیرممکن است. مردم دموکرات، از طریق فرآیندهای دموکراتیک مانند انتخابات آزاد، دولتی را انتخاب میکنند که بازتابدهنده ارزشهای آنهاست. حتی اگر حاکمان قصد دیکتاتوری داشته باشند، مردم دموکرات، مانند آنچه در کره جنوبی در سال ۲۰۱۶ یا ۲۰۲۴شاهد بودیم، با اعتراضات مدنی و استفاده از نهادهای مستقل، اوضاع را به مسیر دموکراسی بازمیگردانند.
در کره جنوبی، وقتی رئیسجمهور وقت در ۲۰۱۶، پارک گون-هه، به دلیل فساد و سوءاستفاده از قدرت مورد انتقاد قرار گرفت، میلیونها نفر در خیابانها تجمع کردند و او را از قدرت کنار گذاشتند. یا وقتی در دسامبر ۲۰۲۴ یون سوک یول در یک سخنرانی تلویزیونی غیرمنتظره اعلام کرد که به دلیل تهدیدات ادعایی، اعلام حکومت نظامی میکند ظرف تنها چند ساعت آنهم در میانه های شب مردم بسیاری به خیابانها آمدند و در نهایت وی مجبور به استعفا شد. این قدرت یک جامعه دموکرات است. اگر مردم ایران نیز چنین فرهنگی داشته باشند، هیچکس، چه شاهزاده رضا پهلوی باشد و چه هرکس دیگری، نمیتواند دیکتاتوری را به مردم تحمیل کند.
_ حالت دیگری نیز وجود دارد که در آن، مردم دموکرات به دلیل یک فرآیند غیر دموکراتیک، مانند جنگ خارجی یا کودتا، گرفتار یک دیکتاتور شوند. اما این سناریو چقدر محتمل است؟ جنگ خارجی چنانکه در ژوئن ۲۰۲۵ اتفاق افتاد با وجود متلاشی کردن ساختارهای ج اا اما به سقوط آن نیاجامید و کودتا نیز در ایران امروز چندان واقعبینانه نیست. در چنین شرایطی چه جنگ و چه کودتا، مردم عاملیت چندانی ندارند. اگر قرار باشد دیکتاتوری از مسیری غیر ارگانیک مثلا از طریق کودتا یا جنگ تحمیل شود، این فرآیند ربطی به انتخاب مردم ندارد، و حرص و جوش خوردن برای آن بیفایده است.
سو و شون اصحاب عقده پهلوی
حالا بیایید به گفتمان "اصحاب عقده پهلوی" بپردازیم. این گروه، که با اشک و آه از خطر دیکتاتوری شاهزاده رضا پهلوی سخن میگویند، چه چیزی در چنته دارند؟
_ آیا آنها معتقدند که مردم ایران دموکرات هستند و شایسته دموکراسیاند؟ اگر چنین است، پس چرا نگران بازگشت پهلویاند؟ چنانکه در بالا گفته شد یک جامعه دموکرات، لاجرم سرنوشتی دموکراتیک خواهد داشت. در چنین جامعهای، هیچ فرد یا گروهی، چه شاهزاده رضا پهلوی باشد و چه مریم رجوی، نمیتواند دیکتاتوری را تحمیل کند.
(جالب اینجاست که این گروه با سازمان مجاهدین خلق و "رجویها" که سابقهای طولانی در خشونت، ترور و همکاری با دشمنان خارجی دارند، مشکلی ندارند. چرا؟ آیا رجویها کمتر به دنبال قبضه کردن قدرتاند؟ یا شاید دوزِ دیکتاتوری آنها به نظر این گروه پایینتر است؟ این تناقض عجیب است. اگر نگرانی آنها از دیکتاتوری است، چرا سمینارها و تجمعات پرزرقوبرق مجاهدین خلق، که سالهاست به دنبال کسب قدرت به هر قیمتی هستند، مورد انتقادشان قرار نمیگیرد؟ این سکوت، شبههبرانگیز است و نشان میدهد که نگرانی آنها نه از دیکتاتوری، بلکه از محبوبیت روزافزون رضا پهلوی است)
_ شاید اصحاب عقده پهلوی مردم ایران را دموکرات نمیدانند! بلکه آنها را مشتی سادهلوح، زودباور و حتی احمق میپندارند که ممکن است فریب شاهزاده رضا پهلوی را بخورند و گرفتار دیکتاتوری او شوند! درست مانند پینوکیو که فریب روباه مکار را خورد.
یعنی آیا ممکن است اصحاب عقده پهلوی در این سطح بی شرافت و وقیح باشند که چنین ظنی به مردم فهیم ایران که تا این درجه اسیب دیده اند و هزینه پرداخته اند، داشته باشند؟
البته در یک چیز شکی نیست. در اینکه ارباب عقده پهلوی چه اصلاح طلب و حزباللهیها و چه چپ و مجاهد در یک چیز مشترکند؛ و آن مردم را حقیر دیدن و خود را عقل کل و منجی و قیم آنها دانستن! در نگاه ایشان ، تنها این گروهها خود را شایسته رهبری و قیمومیت بر مردم میدانند. اما وقتی صحبت از شاهزاده رضا پهلوی میشود او را "شاهزاده" خطاب میکنند و گویی این عنوان، به تنهایی کافی است تا او را خطری برای دموکراسی بدانند.
اما مشکل، شاهزاده، پدرش و یا هرچیز دیگری نیست. مشکل، اقبال روزافزون مردم به اوست که این گروهها را به وحشت انداخته است.
به نظر میرسد این سناریوی آخر که مردم حقیر و نیازمند قیم و اقا بالاسر پنداشته شوند از همه به ماهیت اصحاب عقده پهلوی نزدیکتر است. گروهی خود برتر بین با کارنامه ای شکست خورده و به لحاظ گفتمانی، پیاده. و از همه مهمتر "مطرود"
این حس طرد شدن از جانب مردم مهمترین عامل دریوزگی ایشان بر درگاه قدرت است. شاید حمله دیوانه وار به شاهزاده، دل خامنه ای را به رحم آورد و در این سوز و سرمای استخوان شکنِ طردشدگی، درب را برایشان باز کند.
بیشک نفرت اصلاح طلبان از مردمی که ایشان را طرد کرده و محبوبی دیگر گزیده اند کمتر از نفرتشان از شاهزاده نیست. این مردم هم به عنوان طرفداران شاهزاده از لجن پراکنی اصلاح طلب و چپ و مجاهد بی نصیب نمانده اند.
در نظر مطرودین، شاهزاده "هوو"یی است که جای انها را در قلب های مردم گرفته و همین برای نفرت از هر دوی انها کافی است!
افزایش محبوبیت شاهزاده رضا پهلوی در سالهای اخیر، بهویژه در میان اقشار ناراضی از وضع موجود، نتیجه سرخوردگی از نظام کنونی و وعده های توخالی اصلاح طلب و اصول گراست. مردم از فساد، ناکارآمدی و سرکوب خسته شدهاند و به دنبال گزینهای هستند که امید به تغییر را در آنها زنده کند. این اقبال، لزوماً به معنای دموکرات بودن مردم نیست. اما این واقعیت که مردم به سمت شاهزاده گرایش پیدا کردهاند، نشاندهنده اعتماد آنها به صداقت و نیت او برای بهبود اوضاع است. این دقیقاً همان چیزی است که اصحاب عقده پهلوی را به وحشت انداخته است. محبوبیت!
Comments
Post a Comment