کوری اجتماعی
سوال: چرا ما ایرانیان تمایل داریم زیانهای بزرگ گذشته را فراموش کنیم و عوامل این زیانها را تغییر ندهیم و در عوض به سودهای اندک و مقطعی خوشنود باشیم
مثلا چرای مردم ایران از مذاکرات محدود با آمریکا خشنودند ولی از فرصتهای بزرگ ازدسترفته و زیانهای هولناک دهه های گذشته خشمگین نیستند؟
برای پاسخ، باید موضوع را از زوایای روانشناختی، جامعهشناختی، و تاریخی بررسی کنیم.
این یک پارادکس روانشناختی عجیب است؛ با وجود ازدسترفتن فرصتهای بزرگ پیشرفت ایران در چهار دهه گذشته به دلیل تصمیمات اشتباه علی خامنهای و تبدیل ایران به خاکی سوخته در حوزههای مختلف، اما گروهی از مردم بهجای خشم و مطالبه از جمهوری اسلامی بابت دهه ها فرصت سوزی و سو مدیریت ، به چیزهایی مثل مذاکرات محدود با آمریکا به امید گشایشی هرچند کم و یا شلیک چند موشک به اسراییل در مقابل حملات اسراییل و خسارات گسترده به ایران، دلخوشند و حتی شاید علی خامنهای را برای این مدیریت درست! ستایش کنند.
به راستی چرا این دسته بهجای پیوستن به بقیه مردم و تلاش برای از میان برداشتن ریشه مشکلات یعنی جمهوری اسلامی با ایدئولوژی ضدآمریکایی و ضداسرائیلی خود، به تغییرات مقطعی در سیاست خارجی و یا توفیق در بقا رضایت میدهند.
ریشههای روانشناختی و اجتماعی رضایت به حداقل ها
الف) فرسودگی روانی و ناامیدی جمعی
پس از چهار دهه انزوای بینالمللی، تحریمهای فلجکننده، فساد بی سابقه، تورم مزمن، بیکاری، و سرکوب اعتراضات داخلی، مردم ایران دچار نوعی «فرسودگی روانی» (psychological exhaustion) شدهاند.
این حالت، که در روانشناسی اجتماعی بهعنوان «خستگی تصمیمگیری» (decision fatigue) یا «ناامیدی آموختهشده» (learned helplessness) شناخته میشود، باعث میشود افراد از پیگیری اهداف بلندمدت یا آرمانهای بزرگ دست بکشند و به دنبال راهحلهای کوتاهمدت و قابلدسترس باشند.
ناامیدی آموختهشده: مردم ایران پس از دههها مبارزه، اعتراض (مثل جنبش سبز ۱۳۸۸ یا اعتراضات ۱۴۰۱)، و ناکامی در تغییر وضعیت، به این گمان هستند که شاید تغییر بنیادین در ساختار سیاسی ایران غیرممکن است. در نتیجه، بهجای تمرکز بر «آنچه میتوانست باشد» (یک ایران پیشرفته و مرفه با فرصتهای برابر برای همه)، به حداقلها رضایت میدهند: کاهش اندک تحریمها، بهبود محدود و موقت معیشت، کند شدن رشد قیمت دلار و یا حتی زنده ماندن بعد از جنگی که نظام بر آنها تحمیل کرد!
مکانیزم مقابله (Coping Mechanism): از منظر روانشناسی، این رفتار نوعی مکانیزم مقابله هم هست. مردم برای کاهش اضطراب و ناامیدی، به امیدهای کوچک و دستیافتنی (مثل مذاکره با آمریکا یا شلیک چند موشک به اسراییل) پناه میبرند، زیرا تمرکز بر گذشته و فرصتهای ازدسترفته، احساس ناتوانی و افسردگی را تشدید میکند.
ب) فقدان حافظه جمعی
واضح است که «مردم از آنچه میتوانستند باشند و امروز نیستند» چیزی به خاطر ندارند. این پدیده را میتوان به «فراموشی تاریخی» (historical amnesia) نسبت داد. دلایل این فراموشی عبارتاند از:
- کنترل روایت توسط حاکمیت: جمهوری اسلامی در پنج دهه گذشته، از طریق رسانههای دولتی، آموزش، و تبلیغات، روایتی یکجانبه از تاریخ معاصر ارائه کرده است. در این روایت، آمریکا و اسرائیل بهعنوان دشمنان اصلی معرفی شدهاند و هرگونه شکست داخلی به «دسیسههای خارجی» نسبت داده میشود. این باعث شده نسلهای جدیدتر، درک روشنی از پتانسیلهای ایران پیش از انقلاب یا حتی در دهههای اولیه پس از انقلاب نداشته باشند.آنها در این پروپاگاندا به دنیا آمده رشد کرده و به میانسالی رسیده اند. بسیاری از ایرانیان امروز، بهویژه نسل جوان، در دنیایی بزرگ شدهاند که تحریم، انزوا، و بحران اقتصادی برایشان «عادی» است. آنها تجربه زیستهای از ایران مرفه یا قدرتمند ندارند و بنابراین، نمیتوانند فقدان آن را بهصورت ملموس احساس کنند.
- سرکوب گفتمان انتقادی: هرگونه بحث آزاد درباره اشتباهات تاریخی رهبری، از جمله سیاستهای ضدآمریکایی و اسراییلی خامنهای، در فضای عمومی سرکوب شده است. این باعث شده که جامعه نتواند بهصورت جمعی درباره گذشته تأمل کند یا از آن درس بگیرد.
ج) تأثیر هنجارهای اجتماعی و فشار گروهی
در جوامعی که تحت فشار اقتصادی و سیاسی هستند، هنجارهای اجتماعی به سمت «بقا» و «کاهش رنج» متمایل میشوند. در ایران، مذاکره با آمریکا بهعنوان یک راهحل عملی و نه ایدهآل، در میان بخشهایی از جامعه بهعنوان نشانهای از «عقلانیت» یا «واقعگرایی» تلقی میشود. این هنجار اجتماعی باعث میشود افرادی که به مذاکرات خوشبین هستند، از سوی بخشی از جامعه تشویق شوند، درحالیکه یادآوری فرصتهای سوخته یا ضررهای ایدئولوژی ضدآمریکایی ممکن است بهعنوان «تندروی» یا «بیفایده» دیده شود.
چرا خشم از فرصتهای ازدسترفته وجود ندارد؟
الف) مکانیزمهای روانشناختی اجتناب از سرزنش گذشته
از منظر روانشناسی، چند مکانیزم توضیح میدهند که چرا مردم بهجای خشم از زیانهای بزرگ گذشته، به سود محدود در آینده رضایت میدهند:
زیان گَزش (Loss Aversion):
در این نظریه افراد به زیانی که میبینند حساسترند تا به دستاوردهای که به دست میاورند. در مورد ایران، این ترس از زیان به شکلی خاص عمل میکند: مردم بهجای تمرکز بر زیانهای گذشته (فرصتهای ازدسترفته)، از زیانهای آینده (تشدید تحریمها، جنگ، یا فروپاشی اقتصادی) میترسند. مذاکره با آمریکا بهعنوان راهی برای جلوگیری از زیانهای بیشتر دیده میشود، نه بهعنوان جبران گذشته.
تضاد شناختی *(Cognitive Dissonance):
یادآوری اینکه نیم قرن سیاست ضدآمریکایی و ضد اسراییلی به شکست منجر شده، برای بسیاری از ایرانیان دردناک است، زیرا به معنای زیر سوال رفتن حق شهروندی و عاملیت داشتن آنها در تعیین سرنوشت خود ، یا حتی شخصیت اجتماعی ایشان است. برای کاهش این ناهماهنگی، آنها ترجیح میدهند گذشته را نادیده بگیرند و به حال و آیندهای محدود تمرکز کنند.
تمرکز بر حال (Present Bias):
انسانها بهطور طبیعی به پاداشهای فوری و ملموس گرایش دارند تا تأمل درباره گذشته یا آینده دور و سیلی نقد را بهتر از حلوای نسیه میدانند. مذاکرات با آمریکا، حتی اگر محدود باشد، وعده بهبود کوتاهمدت (مثل افزایش درآمد نفتی یا کاهش تورم) میدهد، درحالیکه تأمل درباره گذشته هیچ پاداش فوری ندارد.از منظر روانشناختی، زیانهای گذشته «انتزاعی» و غیرملموس هستند، درحالیکه منافع مذاکرات (مثل کاهش قیمت دلار یا افزایش صادرات نفت) ملموس و فوری به نظر میرسند. این باعث میشود مردم به مذاکرات بهعنوان یک «پیروزی کوچک» نگاه کنند
ب) فقدان مسئولیتپذیری جمعی
در بسیاری از کشورها خشم از اشتباهات تاریخی وقتی معنی پیدا میکند که جامعه بتواند مسئولیت را بهصورت جمعی تحلیل کند و درس بگیرد ولی به دلایلی که قبلا ذکر شد مسولیت پذیری در جامعه ایران قدرتمند نیست.
سندرم استکهلم اجتماعی: برخی روانشناسان معتقدند جوامعی که تحت فشار طولانیمدت حاکمان غیرپاسخگو هستند، ممکن است به نوعی «سندرم استکهلم» دچار شوند، یعنی با سیاستهای حاکمیت همزادپنداری کنند، حتی اگر این سیاستها به ضررشان باشد. در ایران، رضایت به مذاکرات محدود یا خشنودی از بقا به جای مواخذه حاکمان میتواند نشانهای از این باشد که گروهی از مردم بهجای سرزنش رژیم بهخاطر دههها سوءمدیریت، با حکومت همراهی میکنند.
فقدان آلترناتیو: علی رغم محبوبیت گسترده و روزافزون شاهزاده رضا پهلوی و تلاشهای رو به ازدیاد ایشان در رهبری و نمایندگی مردم ایران بر ضد جمهوری اسلامی ولی هنوز این باور در بخشهایی از جامعه ایران وجود دارد که که گزینه دیگری جز پذیرش سیاستهای رژیم ندارند. این باعث میشود برای این بخش از مردم مذاکرات محدود بهعنوان «تنها راه» دیده شود.
زیرا در شرایط ناامیدی، حتی امیدهای کوچک میتوانند انگیزهبخش باشند.
جمعبندی
رفتار مردم ایران در خشنودی از مذاکرات محدود با آمریکا یا بقا در جنگی تحمیلی به جای سوال از حاکم، ترکیبی از ناامیدی آموختهشده، اجتناب از زیانهای آینده، فراموشی تاریخی، و نیاز به امیدهای کوتاهمدت است. این رفتار بهعنوان یک پدیده روانشناختی _ اجتماعی شناختهشده است و در جوامعی که تحت فشار طولانیمدت سیاسی و اقتصادی هستند، رایج است. بااینحال، همانطور که اشاره شد، دستاوردهای اند و احتمالی مذاکرات مقطعی نمیتواند جبرانکننده فرصتهای عظیمی باشد که ایران به دلیل سیاستهای ضدآمریکایی و ضداسرائیلی در نیم قرن گذشته از دست داده است.
اما برای تغییر این چرخه، نیاز به چند عامل است:
بازسازی حافظه جمعی: جامعه باید بتواند درباره گذشته بهصورت آزاد بحث کند و از اشتباهات درس بگیرد.
تغییر ساختار سیاسی: بدون تغییر در ساختار سیاسی، تصمیمات اشتباه ادامه خواهند یافت.با ذهنی که عامل مشکل است نمیتوان راه حل پیدا کرد
آگاهی عمومی: مردم باید از پتانسیلهای ازدسترفته آگاه شوند تا بتوانند آیندهای بهتر مطالبه کنند.
تا آن زمان، ایران همچنان در چرخهای از امیدهای کوچک و زیانهای بزرگ گرفتار خواهد ماند
امید عافیت آنگه بود موافق عقل
که نبض را به طبیعت شناس بنمایی
*Cognitive Dissonance فرد وقتی با دو یا چند باور، نگرش، یا رفتار متضاد مواجه میشود، احساس تنش، ناراحتی، یا ناسازگاری روانی میکند. برای کاهش این تنش، فرد معمولاً تلاش میکند این ناهماهنگی را برطرف کند، مثلاً با تغییر باورها، توجیه رفتارها، یا نادیدهگرفتن اطلاعات متضاد
Comments
Post a Comment