جدایی طلبی احزاب کرد Wokism



در سال‌های اخیر، مفهوم Wokism به معنای ظلم‌آگاهی, تبعیض‌آگاهی و حساسیت نسبت به بی عدالتی ها در فرهنگ جهانی رواج یافته است. این مفهوم که در ابتدا برای مبارزه با بی‌عدالتی‌های نژادی و جنسیتی، مانند جنبش مقابله با تفکیک نژادی سیاهان (segregation) به رهبری مارتین لوتر کینگ (MLK) شکل گرفت، به‌مرور در جنبش‌های سیاسی مختلف نفوذ کرد.
اما مثل بسیاری دیگر از جنبشها که به تدریج از درون بی‌معنی شده و به انحراف می‌روند Wokism نیز به چنین سرنوشتی دچار شد. جنبش‌هایی نظیر 
BLM (Black Lives Matter) و Me too و نیز گروه های LGBTQ  در سالهای اخیر Woke را مجددا به سر زبانها انداختند. تندروی های این گروهها در قلدری و تهدید و نیز استفاده ناعادلانه ایشان از Cancel culture باعث انتقادات گسترده به Wokism شده و حرکتی را که در ابتدا حق گرایانه و پشتیبان مظلومین بود به گروهی منفور و قلدرمآب تبدیل کرد. این جنبش‌ها، به‌جای تلاش برای همگرایی و ایجاد تغییر مثبت در جهت رفع تبعیض، به نوعی قربانی‌سازی افراطی و تفرقه‌افکنی دامن زدند.
در ایدئولوژی Woke هرمی از قربانیان (Victim Heriarchy)وجود دارد که هرچه قربانی تر ، جایگاه آن گروه بالاتر و استحقاقش برای "حق کِشی" بیشتر است. 
در ایدئولوژی Wokism "قربانی نمایی" و پس از آن طلب غرامت از کسانی که انها را "ظالمین" می‌نامند، نقش مهمی بازی میکند. به نحوی که گروه‌هایی که در هرم قربانیان بالاتر هستند، محق هستند از همه از جمله گروه‌های پایین تر انتقام بگیرند(قربانی سالاری). کاری که مدعیان Me too با برخی ادعاهای دروغین آزار جنسی بر سر دادخواهی زنان قربانی آوردند و یا جنون اهالی مسلک Gender Fluidity در قلدری و تهدید هرکس با حماقت های انها همراه نشود ، باعث شده جنبش Woke به ضد خود تبدیل شود و از طرف جامعه پس زده شود‌

یکی از نمونه‌های چنین رویکردی را می‌توان در جنبش‌های جدایی‌طلبانه نظیر احزاب چپ کرد در ایران مشاهده کرد که در برخی موارد، بر پایه‌ی روایت‌های woke از "ستم تاریخی" و "حق مظلوم" بنا شده‌اند.

تاریخچه جنبش‌های جدایی‌طلبانه کردها در ایران

کردها در طول تاریخ ایران، همچون بسیاری از اقوام دیگر، دستخوش تحولات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بوده‌اند. اما جنبش‌های جدایی‌طلبانه، به‌طور مشخص در دوران معاصر، به‌ویژه پس از تشکیل دولت-ملت مدرن ایران در عصر رضا شاه، برجسته شدند.

_ دوران رضا شاه: در این دوره، حکومت مرکزی تلاش کرد تا اقتدار خود را در مناطق مرزی تحکیم کند. قیام‌هایی مانند شورش اسماعیل آقا سمیتقو در ۱۹۲۲ و دیگر شورش‌های پراکنده در کردستان، با سرکوب حکومت مواجه شدند.

_ جمهوری مهاباد (۱۹۴۶): یکی از مهم‌ترین تلاش‌های جدایی‌طلبانه کردها بود که با حمایت شوروی تأسیس شد، اما پس از عقب‌نشینی شوروی، توسط حکومت ایران سرکوب شد.

_ جنبش‌های معاصر: از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ به بعد، گروه‌هایی مانند حزب دموکرات کردستان ایران، کومله و پژاک به‌عنوان سازمان‌های مسلح جدایی‌طلب فعال بوده‌اند. برخی از این گروه‌ها، به‌ویژه پژاک، ارتباطات نزدیکی با پ.ک.ک ترکیه دارند.

woke بودنِ جنبش‌های جدایی‌طلبانه کردها

اطرز تفکر Wokism در جنبش‌های جدایی طلبانه، به شکل تمرکز افراطی بر روایت مظلومیت و ترویج این دیدگاه که کردها قربانی ستم تاریخی بوده‌اند، تجلی یافته است. از دید این جدایی‌طلبان، قوم کرد – یا آن‌طور که آنان می‌گویند ملت کرد – در طول تاریخ مورد ستم قرار گرفته و عقب نگه داشته شده است. مظلومیت، حرفه ایشان و مبنای هویت آنهاست و خارج از گفتمان مظلوم نمایی زبانشان الکن است.

این افراد، عامل این پس‌زدگی، عقب‌ماندگی و ستم تاریخی را قوم موهومی به نام "فارس" می‌دانند. آنان مدعی‌اند که این قوم، با تحمیل زبان فارسی و سعی در آسیمیله کردن ملت کرد، مرکزگرایی در اداره مناطق کردنشین و جلوگیری از امکان خودمختاری، باعث وضعیت کنونی این مناطق شده است!

از دید این افراد، کردها از سایر اقوام ایرانی مظلوم‌تر هستند و در هرم مظلومیت، بالاترین رده را دارند. بنابراین، آنان خود را دارای حق اخلاقی و استحقاق بیشتری نسبت به سایرین می‌دانند و جدایی از ایران را به‌عنوان یک حق مسلم برای جبران این ظلم تاریخی قلمداد می‌کنند. در نظر ایشان مفهومی به عنوان تحت ستم بودنِ همه ایرانیان، پذیرفتنی نیست و ایشان به طرزی ویژه قربانی ستم هستند فلذا مستحق دریافت غرامت از باقی کشور هستند!
پیامدهای منفی این طرز تفکر

۱. قربانی‌سازی بی‌اساس و افراطی: بسیاری از جنبش‌های جدایی‌طلبانه کرد، به‌جای تأکید بر راه‌حل‌های عملی، بر روایت‌های جعلی تاریخی مظلومیت تمرکز کرده‌اند. این ذهنیت، به‌جای ایجاد همبستگی، شکاف‌های قومی را تشدید می‌کند و باعث کاهش حمایت عمومی از این جنبش‌ها و حتی دشمنی با ایشان می‌شود.

۲. ناتوانی در جلب حمایت مردمی: جنبش‌های موفق، معمولاً تلاش می‌کنند با سایر گروه‌های اجتماعی پیوند برقرار کنند. اما جدایی‌طلبان کرد، به دلیل تأکید بیش‌ازحد بر هویت قومی، قربانی‌سازی و قربانی‌سالاری، نتوانسته‌اند همدلی اکثریت مردم ایران را جلب کنند. این موضوع، باعث شده که جنبش‌هایشان، به‌جای یک حرکت ملی، یک پروژه محدود و منزوی باقی بماند و بگروند به محاق بگذارد‌

۳. عدم پذیرش واقعیت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی: نمونه‌هایی مانند همه‌پرسی استقلال کردستان عراق در سال ۲۰۱۷ نشان داد که بدون حمایت بین‌المللی و درک صحیح از شرایط سیاسی، هرگونه تلاش برای جدایی‌طلبی محکوم به شکست است. مشابه همین وضعیت را می‌توان در روژاوای سوریه و گروه YPG دید، که علی‌رغم تلاش‌های فراوان، به دلیل شرایط ژئوپلیتیک منطقه، نه تنها نتوانسته است به یک حکومت مستقل تبدیل شود بلکه در استانه الحاق به نیروهای دولتی قرار دارد. یا جنبش‌های مسلحانه پ ک ک در ترکیه که در نهایت با تصمیم عبدالله اوجالان به پایان رسید و کردهای ترکیه پذیرفتند جزئی از پروسه سیاسی باشند ، برابر با بقیه و نه برتر از ایشان! 

۴. تقابل با فرهنگ ملی ایران: برخلاف برخی ادعاهای مطرح‌شده، تاریخ ایران نشان می‌دهد که کردها همواره بخشی از تمدن ایرانی بوده‌اند. حتی شخصیت‌های برجسته‌ای از میان کردها، در تاریخ ایران نقش مهمی داشته‌اند. اما تمرکز بر روایت‌های woke و تأکید بر ستم تاریخی، باعث شده که این جنبش‌ها، به‌جای تلاش برای اصلاح وضعیت، به‌طور کامل از هویت ملی فاصله بگیرند.

جدایی‌طلبان کرد، با گفتمان "مسئله کرد"، سعی در جداسازی خود از بقیه مردم ایران دارند و خود را تافته‌ای جدا بافته در مظلومیت می‌دانند. آنان معتقدند که حق دارند مسیر خود را از ایران جدا کنند.

سرنوشت این بخش از جنبش‌های Wokism در کردستان هم مشابه دیگر حرکتهای قربانی سالار این جنبش ؛ به سمت اضمحلال و فراموشی می‌رود.

Comments

Popular posts from this blog

آتاتُرک

ما نمردیم پس پیروزیم

ستمِ درونی شده